رد پای بهار

سلام!

1393/6/30 0:44
نویسنده : مامان
67 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر عزیزم!

سید حسین کوچکم'

امروز که برات از خزان تا بهار وجودت را به ثبت میرسانم شما سه ماه و دو روز است که در آغوشمی عشقم!

امروز که بیشمار از داشتنت خوشحالم و هر لحظه شاکر داشتن وجودت در کنارم!

حسین زیبای من  اکنون که مینویسم تو در کنارمی و آهسته آهسته شیره ی وجودم را گوارا مینوشی!

قصد نداشتم که لحظات گذشته را در قالب کلمات برات به یادگار بگذارم 'دوست داشتم تمامش را خودم با بیانی شیوا و دلنشین برات با تمام احساسم بیان کنم !اما فکر کردم شاید نرسد روزی که من بخواهم گذشته را برایت تعریف کنم! 

این شد که دست به کار شدم عزیز جانم !

 قصه از این جا شروع میشود که....

 

دکترا میگفتن من نمیتونم هیچ بچه ای داشته باشم :-) و من و بابا نه روز داشتیم و نه شب ! داغون بودیم !خراب ! 

هر دکتری میرفتم یه عیب دیگه هم روی من میذاشت تا اینکه رفتم پیش متخصص ترین دکتر شهرمون !

دکتری که از همه لحاظ کارشون درسته !اولش سه روز پشت سر هم خودم تنهایی رفتم پیششون تا ازشون بخوام منو خوب کنن تا یا تو یا خواهرتو به من و بابا بدن !

اما یه بارم با بابا رفتیم پیششون ! 

شاید باورت نشه اما جواب گرفتیم و با یک وسیله که یه خانم دکتر و چند تا قرص باشه تو توی وجود من شروع کردی به رشد کردن !

 دوست دارم بدونی اون دکتر کی بود !!!

ایشون حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام و فرزندشون امام جواد علیه السلام بودن! و خانم دکتر شمام که وسیله ی این خیر بودن خانم ملیحه حسن زاده مفرد بودن که انشالله خداوند بهشون جزای خیر بده !

 باور کن روزایی که تو پیشمون نبودی جهنم بود! 

چقد سخته !

چقدر برای نداشتنت اشک ریختم و نذر و نیاز کردم !

نذر امام جواد علیه السلام ات کردم تا انشالله زندگی و سلامت و عاقبتت بیمه ی ایشون باشه!

سخت ترین لحظات زندگی بود روزای نبودنت مامان جوووون 'شیرینم!! 

واقعا خزان به تمام معنا بود !زندگیم مردگی بود و روزم شب!!!

از خونه ای که بودیم جابجا شدیم و رفتیم یه خونه ی دیگه! 

چند روز بیشتر از جابجا شدنمون نگذشت که خدا دل منو بابا رو شاد کرد ! انقد اون شب که فهمیدم تو تو وجودمی گریه کردم که دیگه نتی نفس کشیدن نداشتم ! 

همه خوشحال بودن همه! از منو بابا تا دای ها و خاله ها و زندایی ها و بابابزرگا و مامانبزرگا و عموها و همه و همه! واقعا برام شیرین ترین رویای حقیقی ممکن بود! عالی بود از همه لحاظ !

 از امشب سعی دارم به وبلاگت بیام و تمام شیرینی های زندگیمونو  که با وجود تو عسل شد رو ثبت کنم!

 منتظرم باش مامانی !

فدای یه آن از لبخندای شیرینت مامانت! بوس 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)