سلام!
سلام به پسر عزیزم!
سید حسین کوچکم'
امروز که برات از خزان تا بهار وجودت را به ثبت میرسانم شما سه ماه و دو روز است که در آغوشمی عشقم!
امروز که بیشمار از داشتنت خوشحالم و هر لحظه شاکر داشتن وجودت در کنارم!
حسین زیبای من اکنون که مینویسم تو در کنارمی و آهسته آهسته شیره ی وجودم را گوارا مینوشی!
قصد نداشتم که لحظات گذشته را در قالب کلمات برات به یادگار بگذارم 'دوست داشتم تمامش را خودم با بیانی شیوا و دلنشین برات با تمام احساسم بیان کنم !اما فکر کردم شاید نرسد روزی که من بخواهم گذشته را برایت تعریف کنم!
این شد که دست به کار شدم عزیز جانم !
قصه از این جا شروع میشود که....
دکترا میگفتن من نمیتونم هیچ بچه ای داشته باشم :-) و من و بابا نه روز داشتیم و نه شب ! داغون بودیم !خراب !
هر دکتری میرفتم یه عیب دیگه هم روی من میذاشت تا اینکه رفتم پیش متخصص ترین دکتر شهرمون !
دکتری که از همه لحاظ کارشون درسته !اولش سه روز پشت سر هم خودم تنهایی رفتم پیششون تا ازشون بخوام منو خوب کنن تا یا تو یا خواهرتو به من و بابا بدن !
اما یه بارم با بابا رفتیم پیششون !
شاید باورت نشه اما جواب گرفتیم و با یک وسیله که یه خانم دکتر و چند تا قرص باشه تو توی وجود من شروع کردی به رشد کردن !
دوست دارم بدونی اون دکتر کی بود !!!
ایشون حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام و فرزندشون امام جواد علیه السلام بودن! و خانم دکتر شمام که وسیله ی این خیر بودن خانم ملیحه حسن زاده مفرد بودن که انشالله خداوند بهشون جزای خیر بده !
باور کن روزایی که تو پیشمون نبودی جهنم بود!
چقد سخته !
چقدر برای نداشتنت اشک ریختم و نذر و نیاز کردم !
نذر امام جواد علیه السلام ات کردم تا انشالله زندگی و سلامت و عاقبتت بیمه ی ایشون باشه!
سخت ترین لحظات زندگی بود روزای نبودنت مامان جوووون 'شیرینم!!
واقعا خزان به تمام معنا بود !زندگیم مردگی بود و روزم شب!!!
از خونه ای که بودیم جابجا شدیم و رفتیم یه خونه ی دیگه!
چند روز بیشتر از جابجا شدنمون نگذشت که خدا دل منو بابا رو شاد کرد ! انقد اون شب که فهمیدم تو تو وجودمی گریه کردم که دیگه نتی نفس کشیدن نداشتم !
همه خوشحال بودن همه! از منو بابا تا دای ها و خاله ها و زندایی ها و بابابزرگا و مامانبزرگا و عموها و همه و همه! واقعا برام شیرین ترین رویای حقیقی ممکن بود! عالی بود از همه لحاظ !
از امشب سعی دارم به وبلاگت بیام و تمام شیرینی های زندگیمونو که با وجود تو عسل شد رو ثبت کنم!
منتظرم باش مامانی !
فدای یه آن از لبخندای شیرینت مامانت! بوس