رد پای بهار

برای پسر پسر پسرا!

سلام گل قشنگم ! امروز پنج ماهت تموم شد و فردا اولین روز از شش ماهگی رو به لطف خدای خوبمون تجربه میکنی !   الان که دست به تبلت شدم و مینویسم برای زیبایی های وصف نشدنی ات' دقایقی تا فرداست!  فردا که روشنی آفتاب رویت را روشن میکند و تو با لبخندی به زیبایی مهتاب چشمانم را نوازش میکنی! گل زندگی من و بابا خیلی دوستت داریم! هر صبح با گل لبخندت شکوفا میشوم برای مراقبت از روح و روان و جسم لطیفت پسر زیبایم! و اکنون همان فرداییست که در انتظارش بودم !گذراندن پنج ماه از عمر زیبایت و شروع ماهی دیگر برای زندگی 'رشد ' بالیدن  و به خدا رسیدن!  امروز یه کار با مزه کردی که شیرینیش تو ذهنم مونده و میمونه! امروز شما داشتین نانا ...
28 آبان 1393

پسرکم بخاطر تحملت ممنون!

سلام پسر قشنگ مامان !  امروز که تموم بشه دو هفته دیگه داری که چهار ماهت تموم بشه !  این روزا مثه برق و باد در گذرن! و تو صمیمانه با منه مادر دانشجو همکاری میکنی !تا درسم رو ادامه بدم برای داشتن یک آینده خوب برای تو انشالله! حسین نازنین !مهربان پسر ,از اینکه چهار روز در هفته ساعاتی تنهایی و نبود منو تحمل میکنی ممنونم ! شاد بودنت آرزومه نفس مامان!  به امید روزی که دانشجو شدن خودت رو ببینم و افتخار آفرینیت منو بابا رو به وجد بیاره!  دوستدارت مامانی و قطعا باباجون!
14 مهر 1393

سلام!

سلام به پسر عزیزم! سید حسین کوچکم' امروز که برات از خزان تا بهار وجودت را به ثبت میرسانم شما سه ماه و دو روز است که در آغوشمی عشقم! امروز که بیشمار از داشتنت خوشحالم و هر لحظه شاکر داشتن وجودت در کنارم! حسین زیبای من  اکنون که مینویسم تو در کنارمی و آهسته آهسته شیره ی وجودم را گوارا مینوشی! قصد نداشتم که لحظات گذشته را در قالب کلمات برات به یادگار بگذارم 'دوست داشتم تمامش را خودم با بیانی شیوا و دلنشین برات با تمام احساسم بیان کنم !اما فکر کردم شاید نرسد روزی که من بخواهم گذشته را برایت تعریف کنم!  این شد که دست به کار شدم عزیز جانم !  قصه از این جا شروع میشود که....   دکترا میگفتن من نمیتونم هیچ بچه ای ...
30 شهريور 1393
1